دلتاس خاص دلتاس خاص .

دلتاس خاص

عيسي - عيسي بن عبدالله بن عمر بن علي بن ابي طالب

رجال النجاشي - أبو العبّاس - كتابخانه مدرسه فقاهت

أخبرنا أبو الحسن بن الجندي قال : حدثنا أبو علي بن همام قال : حدثنا محمد بن أحمد بن خاقان النهدي قال : حدثنا أبو سمينة ، عن عيسى بكتابه ، وقد جمع أبو بكر محمد بن سالم الجعابي روايات عيسى عن ابائه ، أخبرنا محمد بن عثمان عنه. أخبرنا أحمد بن عبد الواحد قال : حدثنا عبيدالله بن أحمد قال : حدثنا علي بن محمد بن رباح قال : حدثنا محمد بن أحمد بن الحسن الميثمي قال : حدثني عمي علي بن الحسن ، عن حمزة بن محمد ، عن عمرو بن سعيد عنه. أخبرنا أحمد بن محمد بن هارون قال : حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد قال : حدثنا أحمد بن عمر بن كيسبة قال : حدثنا أحمد بن الفضل الخزاعي ، عن محمد بن زياد ، عن عيسى بن راشد بكتابه.

أخبرنا الحسين قال : حدثنا أحمد بن محمد قال : حدثنا أحمد بن محمد قال : حدثنا أحمد بن عمر قال : حدثنا أحمد بن الفضل ، عن عيسى بكتابه. كوفي ، ثقة ، روى عن أبي عبد الله عليه‌السلام يعرف بابن كازر.

شرح حال شهيد قاضي نوراللّه

در بصره كه هركه مالدار بود اول مال او را مي گرفتند يعني شكنجه مي كردند او را تا ظاهر كند مال خود را و ناگهان او را مي كشتند و هركه فقير بود بدون فرصت در همان وقت او را مي كشتند تا آنكه نقل شده كه هركس از مردم بصره به حيل مختلفه جان به سلامت ببرد در آن ابار و چاهها كه را سراها كنده بودند پنهان گرديده و چون تاريكي شب جهان را فرو مي گرفت از ظلمت چاه طلوع مي كردند، و چون ماءكولي موجود نبود ناچار از گوشت سگ و موش و گربه كار خورش و خوردني مي ساختند و چون خورشيد طلوع مي كرد به چاه غروب مي نمودند و به همين گونه مي گذرانيدند چندان كه از آن حيوانات نيز چيزي به جاي نماند و بر هيچ چيز دست نيافتند اين وقت نگران بودند تا از همگنان و هم جنسان خود هر كس از گرسنگي بمردي ديگران از گوشتش زندگي گرفتي و هركس را قدرت بودي رفيق خود را بكشتي و او را بخوردي و چنان سختي كار بر مردم شدت كرد كه زني را ديدند كه سر بر دست گرفته و مي گريد از سبب آن پرسيدند گفت: مردم دور خواهرم جمع شدند تا بميرد گوشت او را بخوردند هنوز خواهمر نمرده بود كه او را پاره پاره كردند و گوشت او را قسمت نمودند و از گوشت او قسمتي به من ندادند جز سرش و در اين قسمت بر من ظلم نمودند!(۱۶۰).

در ايام خلافت مهتدي باللّه سه روز به آخر ماه رمضان مانده سنه دويست و پنجاه و پنجم در حدود بصره خروج كرد پس از آن به سوي بصره شده و بصره را مالك گرديد و جماعت(زنگ ع(را براي انگيزش فتنه و غوغا برآشفت و آن جماعت در آن هنگام در بصره و اهواز و نواحي اهواز جمعي بزرگ بودند و اهل اين نواحي اين جماعت را مي خريدند و در املاك و ضياع و باغستان خود به خدمت ماءمور مي ساختند و جماعتي از اعراب ايشان نيز او را متابعت مي كردند و از وي افعالي ظهور يافت كه هيچ كس پيش از وي چنين نكرده بود و زمان المعتمد علي اللّه ابوالعباس احمد بن متوكل برادرش صلحة بن متوكل كه ملقب به موفق و قائم به امر خلافت بود به جنگ وي بيرون شد و پيوسته به حيلت و تدبير جنگ و گريز مي كرد تا او را بكشت و مردم را از شر او آسوده كرد و مدت ايام تسلط و قهر صاحب زنج چهارده سال و چهار ماه بود.

 

متوليان فدك (2)

[111]  اما چه كسي متولي فدك در اين دوره بوده، به درستي معلوم نيست اما چنان‌چه گفته شد، غالب كساني كه متولي صدقات پيامبرخدا(صلي الله عليه و آله) بودند، توليت فدك و صدقات اميرمؤمنان(عليه السلام) را نيز بعهده داشتند، بعيد نيست كه فرزندان ابو عبدالله حسين بن عبدالله الأزرق بن محمد الفافا بن احمد الحري بن حسين بن عيسي المختفي بن زيد الشهيد بن امام سجاد(عليه السلام) متولي فدك بوده باشند؛ زيرا علماي انساب به هنگام معرفي او مي‌نويسند: «و في أيدي أولاده صدقة رسول الله(صلي الله عليه و آله) ». با توجه به گفتار امام فخر رازي «وفى أيدي أولاد عبدالله أبو محمد الأزرق صدقة رسول الله»[87] معلوم مي‌‌شود كه فرزندان حسين ابو عبيدالله بن عبدالله الأزرق بن محمد الفافا بن احمد الحري بن حسين بن عيسي بن زيد الشهيد بن امام سجاد(عليه السلام)، مجدداً متولي فدك شدند، زيرا ابوالحسين يحيي اسود بن حسين ابو عبدالله، به عنوان قاضي مدينه و خطيب آن بود و بعيد نيست توليت فدك در ميان فرزندان او دست به دست شده باشد؛ زيرا در زمان معتضد عباسي به يكي ديگر از علويان رسيده است.

 بخش نخست اين نوشته كه در شماره 81  منتشر گرديد، به سرگذشت فدك و متوليان آن، پس از رحلت حضرت رسول(صلي الله عليه و آله) پرداخت و در آن اشاره شد كه پس از آن حضرت، فدك در دست خليفة اول تا سوم بود تا اينكه  در اختيار و توليت امير مؤمنان، علي(عليه السلام) قرار گرفت و سپس معاويه و بعد از او، آل مروان متصرف شدند و بعد از سپري شدن دوره امويان، عمر اشرف برآن مسلط شد  و از آن پس به دست عبد الله الباهر افتاد. از طرفي حسن، پسر عموي حسن­بن زيد داعي، مؤسس دولت علويان طبرستان بود و به گفتة ابن طباطبا، عبدالعظيم حسني برادر سيد حسن، مدتي در طبرستان سكونت داشت،[109] شايد اين ارتباط باعث گشته تا معتضد، خليفة عباسي، برادر حضرت عبدالعظيم را كه در ميان سادات حسني از شهرت بيشتري برخوردار بود، متولي فدك گرداند تا رابطة خود را با علويان طبرستان نزديك كند.

 

منبع


برچسب: ،
امتیاز:
 
بازدید:
+ نوشته شده: ۱۵ دى ۱۴۰۰ساعت: ۰۹:۱۴:۴۷ توسط:ستار يكتا موضوع:

ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
آواتار :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :